جدول جو
جدول جو

معنی علوی مهدی - جستجوی لغت در جدول جو

علوی مهدی
(عَ لَ یِمَ)
حاکم قلعۀ الموت از جانب سلطان ملکشاه. داستان وی با حسن صباح در جامع التواریخ چنین آمده است:... بدان ایام امیر الموت علوی مهدی نام داشت از قبل سلطان ملکشاه، و حسین قاینی، علوی را دعوت میکرد. قومی در الموت دعوت او قبول کردند. و علوی به زبان میگفت قبول کردم، اما دلش با زبان راست نبود. و خواست با کسانی که دعوت قبول کرده بودند خیانت کند. رفیقان به زیر میفرستاد و به آخر در دز دربست، و گفت این ازآن سلطان است. تا بعد از گفت وگوی بسیار ایشان را در دز راه داد. و بعد از آن به سخن او به شیب نمیرفتند. و سیدنا، ابوالقاسم را به شاه کوه فرستاد، و دهخدای خسروشاه از جناشک هم بیامد. و سیدنا از قزوین به راه بیره و انبه به دیلمان آمد و از سلسلکویه اشکور به اندجرود که متصل الموت است در رجب سنۀ ثلاث وثمانین و اربعمائه (483) ، و یکچند آنجا مقام کرد، واز وفور زهد و تقوی خلقی انبوه صید او شدند و دعوت او قبول کردند. تا شب چهارشنبۀ ششم رجب سنۀ ثلاث و ثمانین و اربعمائه (483) بر در الموت آمد و نام خود به دهخدا منسوب کرده، پوشیده به آنجا رفت. و آنجا رابه ایام متقدم ’اله اموت’ گفتندی یعنی آشیانۀ عقاب. و از نوادر اتفاقات عجیب و غریب، حروف اله اموت به حساب هند، تاریخ سال صعود اوست بر الموت، که نهان او را به قلعه بردند. چون مهدی علوی بر حال او وقوف یافت و اختیاری به دست نداشت او را اجازت دادند برود، وبهای قلعه سه هزار دینار زر به حاکم گردکوه و دامغان، رئیس مظفر مستوفی نوشت که در خفیه دعوت او قبول کرده بود. و حسن از غایت زهد و تقوی رقعه های نیک موجز و مختصر نوشتی بر این جمله که نسخۀ این برات است. وسطور مدور نوشتی که ’رئیس مظفر حفظه الله مبلغ سه هزاردینار بهای الموت به مهدی علوی رساند، علی النبی المصطفی و آله السلام و حسبنا الله و نعم الوکیل’. علوی برات بستد و این اندیشید که رئیس مظفر مردی بزرگست، نایب امیرداد حبشی ابن آلتوق تاق، به رقعۀ این مرد خامل چگونه چیزی به من دهد. بعد از مدتی مقل الحال به دامغان افتاد، آن برات امتحان را پیش رئیس مظفر برد، درحال برات بستد و خط ببوسید و زر داد. (فصلی از جامع التواریخ چ دبیرسیاقی ص 9). و نیز رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 465 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ مَ)
ابن محمد بن علی بن منصور المهدی لدین الله. فقیه و مجتهدو از ائمۀ زیدیان در یمن بود. وی در سال 705 هجری قمری در ’هجره’ از قرای الهان متولد شد و پس از مرگ المؤید باللّه یحیی بن حمزه، با وی بیعت شد. و او صنعاء را تصرف کرد سپس بر صعده و ذمار نیز دست یافت و باباطنیان جنگید و قرای آنها را ویران کرد. وی راههایی ساخت و هفده امارت مستقل را از بین برد. و در سال 773 هجری قمری در ذمار درگذشت و جسد او به خعده منتقل شد. او را تصانیف و رسالاتی است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ ؟)
از ادیبان متقدم در اصفهان بود. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 32)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ مَ دَ)
یکی از مردم مدینه به عهد الحاکم بامر اﷲ اسماعیلی، ششمین خلیفۀ بنی فاطمۀ مغرب بود. و داستان او در تاریخ گزیده چنین آمده است: قاضی احمد دامغانی در کتاب ’استظهار’ آورده است که حاکم جمعی را از مصر بفرستاد و علوی مدنی را بفریفت، تا در خانه او به شب نقب میزدند تا روضۀ رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم، و میخواستند که ابوبکر و عمر رضی اﷲ عنهما از روضۀ حضرت رسول بیرون آورند. در آن روزها در مدینه گردی و تاریکیی و باد و صاعقه ای عظیم پیدا شد. همه خلق بترسیدند و در توبه و انابت کوشیدند، و در حرم رسول علیه الصلاه و السلام گریختند. ساکن نمیشد. علوی مدنی این حال با حاکم مدینه بگفت. حاکم مدینه آن جماعت را بگرفت و سیاست کرد. آن هوا خوش شد. و این حال از کرامات ابوبکر و عمراست بعد چهارصد سال. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 512). و نیز رجوع به نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 14 شود
شخص نابینائی بود که به نوشتۀ تاریخ گزیده در عهد سلطان ملکشاه، وقتی احمد بن عبدالملک عطاش اسماعیلی طغیان کرد، وی در اصفهان به کمک ملاحده مردم را می ربود، و سرانجام نقشۀ اوفاش شد و به دست مردم کشته شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 455 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 505 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ مُ حَمْ مَ)
عبدالله بن علی بن ابی المحاسن بن سعد بن مهدی علوی محمدی، ملقب به اصیل الدین. وی محدث بود و در 785 هجری قمری درگذشت. او راست: مفاتیح المهدی، در احکام و حدیث. (از معجم المؤلفین ج 6 ص 92 از شدالازار ص 325 و 329). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
حسن بن علی بن داود علوی صنعانی مؤیدی زیدی، ملقب به الناصر لدین الله. وی از علمای زیدیه بود که در سال 1024 هجری قمری درگذشت: او راست: 1- أسنی العقائد فی أشرف المطالب وأزلف المقاصد. 2- ریاضه الافکار و نزهه الابصار فی کشف معانی مقدمه الازهار. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 254 از البدرالطالع ج 1 ص 204 و هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نِ)
ابن عبدالواحد بن علی بن جعفر نهدی حمیری. فاضل قرن چهارم هجری قمری او راست: المأثور من العمل فی الشهور. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ مَکْ کی)
محمدطیب بن محمدصالح بن محمد عبدالله علوی مکی. وی در مکه متولد شد و سپس به شهر ’لامو’ در مشرق افریقای انگلستان سفر کرد و آنگاه به قصد تجارت به مسقط رفت. و پس از آن به مکه بازگشت و نزد پدر خود صرف و نحو و بلاغت و ادب آموخت، بهند رفت و در شهر بمبئی به تجارت پرداخت. سپس به شهر رامفور سفر کرد و در آنجا در مدرسه عالی دولتی به تدریس پرداخت. و در همین شهر در 8 ذیقعده 1334 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الاحاجی الحامدیه، در نحو. 2- حاشیه بر شمسیه، در منطق. 3- حاشیه بر مفصل زمخشری. 4- شرح لامیهالعرب. 5- المکالمه فی اللغه العربیه الدارجه بمکه المکرمه. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 110 از الحج عبدالوهاب دهلوی ج 11 ص 721)
لغت نامه دهخدا